صدرا (عسلک مامان وبابا)صدرا (عسلک مامان وبابا)، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

صدرا عسلک مامان وبابا

شروع سال 1392

1392/1/15 11:38
نویسنده : sara jafari
158 بازدید
اشتراک گذاری

صدرای عزیزم سلام، سال نو مبارک

پسرک عزیزم، امیدوارم این سال برات پر از نشاط و تندرستی باشه. عزیز دلم ببخشید که فاصله بین این نوشته و آخرین نوشته قبلی خیلی زیاد شد، و دلیلشم هر چی که بوده در نهایت تنبلی های خود منه.

عزیزم شروع سال جدید یک جورایی با سالهای قبل تفاوت اساسی داشت و اون تفاوت هم وجود عزیز و دوست داشتنی خودت بوده و هست. البته شروع سال قبل هم این تفاوت را داشت که برای اولین سال جدید بود که جمع دو نفری ما به سه نفری تبدیل شده بود اما امسال شما توی این جمع خود نمایی می کردی و با شیرین کاریات دل بری می کردی.

صدرایی نمی دونی چه لذتی می برم وقتی با اون لپ های پر کرده می گی بابا و یا وقتی که چیزی رو از مامانت درخواست می کنی و می گی مانی مانی  و ....

صدرا جون گرچه به دلیل سرما خوردگی در شروع سال جدید مقداری نگرانمون کردی اما بعدش با توجه به بهبودی و سفر شمال و بقیه ماجراها همه چی به خوبی پیش رفت.

من در باره سفر به شمال و خاطراتش حرفی نمی زنم چون مطمئنم که مامان سارا سفرنامه مفصلی برات نوشته و یا در حال نوشتنه و فقط از دایی جون ابوالفضل از طرف شما و خودم و مامان سارا تشکر می کنم که این فرصت قشنگ رو برای هممون فراهم کرد.یه چیزی هست که باید بگم و اون سوار اسب شدن من بود که به واسطه علاقه زیاد شما به اسب نصیبم شد.

دیروز سالگرد تولد من بود و بهترین هدیه شما به من دادی و اونم کارایی بود که خونه بابا بزرگ می کردی و دل همه می بردی. تو نوشته بعدی عکساشم می ذارم. راستی داشت یادم می رفت که بگم دیشب عمو جون مجیدم بود شما با ایشون و خانوادش بیشتر آشنا شدی.

الان چون کار دارم به همین مقدار اکتفا می کنم و در نوشته های بعدی بیشتر برات می نویسم.

دوستدار شمل و مامان سارا - بابایی ( حسین )

15 فروردین 1392

 

 

 

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)