صدرا (عسلک مامان وبابا)صدرا (عسلک مامان وبابا)، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

صدرا عسلک مامان وبابا

اندر حکایت جشن تولد آقا صدرا

به به چه گل پسری چه عسلی بگو ماشاالله آقا صدرا چه تولدی شد تولد امسال آقا صدرا مامانی امسال هم بعلت تقارن تولدت با شبهای تاسوعا وعاشورا و همچنین در هفته های بعد نبودن اقوام نزدیک از جمله خاله جون عمه جون ودایی جون و مامان بزرگ واز همه مهمتر نبودن باباجون جشن تولدت رادوماه تاخیر برگزار کردیم که انصافا خیلی خوش گذشت همه مراسم های رقص و پایکوبیش و همه بازی صندلی که شما خیلی دوست داشتی موقع رقصیدن هم دائم می گفتی دخترها این فرش پسرها این فرش و البته از همه مهمتر که شما به هیچ وجه حاضر به انداختن عکس نشدی و فقط چند تا عکس به اصطلاح قاچاقی ازت گرفتم زحمت لباس بره ناقلا را همه خاله جون ناهید برات کشیدن دستش درد نکنه . ...
10 بهمن 1393

تولدت مبارک

عزیز دلم سلام امروز سه سال شما تموم شد و به لطف خدای مهربون وارد چهارمین سال زندگیت شدی. منو و مامان سارا هم این روز بزرگ رو بهت تبریک می گیم و از خداوند بزرگ آرزوی سلامتی و موفقیت در تمام عمرت را داریم. این روزا خیلی خیلی با انرژی هستی و ما باید خیلی حرکت کنیم تا به شما برسیم. صحبت کردن های زیبا و استفاده از لغات خاص و گاها خیلی پر معنا از مشخصه های این روزای شماست. دائما در حال تبدیل شدن به عموهای مختلف هستی : عموی دکتر، عموی فروشی، عموی ذباغاله، عموی میز، عموی شرکت، عموی هپایی و ... . با این عموهایی که میگی خودتو در نقش افراد و تخصص های مختلف به ما نشون میدی و میگی که به آن کارها آشنا هستی. خلاصه ا...
26 آبان 1393

تولدت سه سالگیت مبارک

پسر سه ساله من سلام امروز سه سال از روزی که خدا بهترین هدیه ای را که می تونست به ما بده و زندگی زیبا وشیرین من وبابا را شیرینتر کنه می گذره روزی که خدا مهربونی ونعمتهای خودش را برای من تکمیل کرد عزیزم تولدت مبارک عزیزم سه ساله که دیگه هیچ لحظه ای از زندگی ما بدون حضورت چه در فکر وچه در کنار ما معنا پیدا نمی کنه این روزها داره توی وجودت یک مرد کوچک مستقلی شکل می گیره که با همه لجبازیهاش ،ولی چون من استقلال را توش می بینم هر روز بیشتر از دیروز احساس می کنم دوستش دارم عزیزم تولدت مبارک عزیزم این سالی که گذشت به لطف خدا بهترین سفر زندگیمون را رفتیم وبا باباجون وشما قشنگترین لحظه ها برا...
26 آبان 1393

دو سال ونیم عاشقی

عزیز دلم عشق مامان و بابا  سلام  عزیزم امروز که گذشت دوسال ونیم از بودن گرمت در کنار ما می گذره ومن وباباجون به خاطر لحظه لحظه بودنت در کنار ما خدا را شاکریم وازاین که خدا مارا لایق چنین هدیه ارزنده ای دونسته بی نهایت سپاسگذاریم  عزیزم توی ماهی که در اون هستیم خدا توفیق زیارت خانه خدا را به هر سه مون داد که فکر کنم این هم یکی از بزرگترین اتفاقهای زندگی هر سه ما بوده و باز هم بی نهایت خدا راسپاسگذارم اول بابت این که در این سفر شما هم کنار ما بودی و دوم اینکه انقدر نقش کعبه در روح وروانت حک شده که با دیدن عکس وهر تصویری از کعبه لبخند زیبایی می زنی و از ما می خواهی که دوباره بریم کعبه  امی...
27 ارديبهشت 1393

تولد 2 سالگی نفس مامان وبابا

سلاممممممممممم عزیز دلمممممممم تولد  سالگیت  مبارک امروز روز تولد توست و من هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم که تو خلق شده ای برای من تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی . . این لحظه وثانیه ها دقیقا لحظاتی که خدا خوبیهاش را بر من وباباجون تمام کرد وبهترین هدیه زندگیمون را بهمون داد تا بازهم من حس کنم خدا منو خیلی دوست دارم چون همیشه بهترینها را به من داده هر چند که فکر می کنم خیلی لایقشون نبودم 2 سال پیش 90/8/26 چنین لحظاتی را کاملا به یاد دارم صدای شیرینی که قلبم را به لرزه در آورد و آن هم صدای شیرین گریه عزیزم وهمه وجودم صدرای من بود وبعد هم چشمانم ناظر یکی از زیباترین صحنه...
26 آبان 1392

نوزاد خوابیده

توی آسانسور خانم پرستار با یه تخت کوچیک که مثل آکواریوم کوچیک و سیار بود، داشت نوزاد پسری رو که چند دقیقه قبلش پا به این دنیا گذاشته بود به سمت اتاق نوزادان می برد. تو چهره اون نوزاد یک آرامش کامل دیده می شد انگاری از یه سفر خیلی خیلی طولانی برگشته که اینقدر راحت خوابیده و متوجه هیچ چیزی نمیشه حتی متوجه اینکه باباش داره با لذت نگاش میکنه آره باباش داشت نگاش می کرد و از خدایا به خاطر سلامتی ماماجون نوزاد و خود نوزاد که این راه سخت و طولانی رو با موفقیت پشت سر گذاشتند تشکر می کرد، و خانم پرستار که به بابا تبریک قدم نورسیده رو می گفت و ... بابای نوزاد نمی تونست به راحتی به این موضوع فکر کنه که خلقت انسان چرا برترین...
26 آبان 1392

تولد زود هنگام آقا صدرا و ماجراهای آن(تولد قمری)

عسل مامان سلامممممممممم مرد کوچکم روز تولدتو تولد تمام خوبیهاست بالاخره بعد از کلی برنامه ریزی و فکر تغییر زمان برگزای تولد 2 سالگی شما به علت تقارن با ایام شهادت امام حسین (ع)  روز عید غدیر(پنج شنبه 92/8/2)را انتخاب کردیم  که البته به علت ماجرا های که پیش آمد که یکی یکی برات تعریف می کنم اصلا به دل مامان وباباجون ننشست وتصمیم گرفتیم در روز تولد واقعی یعنی 92/8/26 برات تولد خوبی بگیریم بقیه درادامه مطالب: ......   عزیزم من وباباجون امیدواریم همه روزگارت پر از روزهای قشنگ ومفید وشاد باشه   می دونی که همیشه بهترینها را از خدا برات خواستیم چون می دو...
25 آبان 1392
1