قصه از شیر گرفتن آقا صدرا ودلتنگیهای من وعسلم
شیر مرد کوچکم سلام
بالاخره چیزی که مدتها ذهن منو درگیر کرده بود و هر وقت بهش فکر می کردم اشک را به چشمهام می آورد زمانش رسید وانهم از شیر گرفتن شما ویا به قول خودت خداحافظی با می می
بالاخره بعد از کلی مطالعه علمی ومذهبی برای اینکه شما کمترین آسیب روحی وجسمی راببینی ،طی یک پروسه دو ماه با کم کردن وعدهای شیر دهی وحذف تدریجی آن ها وبنا به توصیه بزرگان دین برای انتخاب یک روز نکو ،در آستانه دوسالگی شما در روز عید قربان من این مهم را انجام دادم و شما یک مرحله دیگه از زندگی را پشت سر گذاشتی
آخرین شیر را من با اشک چشم وتلاوت سوره یاسین به انار دون شده به شما دادم وبعد از آن با بوس وبابای شما با می می دوران شیردهی به شما تمام شد
برای دوسال شیر و در آغوش مادر وچشم در چشم هم بودن الان هم که برات می نویسم به زودی زود دلم برای آن لحظه ها تنگ شده ولی چار ه ای نیست و این مسیر زندگی که باید بره
امیدوارم خدا این دو سال شیر دهی را از من بپذیر و من هم در همین جا دوسال شیر را به شما حلال می کنم ومطمئن باش دعای خیر من وبابا همیشه بدرقه زندگی گل پسرمه
اما یک مهم دیگه عزیزم فکر نکنی فراموش کردیم نه ،23 ماهگیت هم مبارک
ماهگی گل پسرم مبارک
به این ترتیب روز شمار تولدت هم شروع شد
ادامه دارد....