نوزاد خوابیده
توی آسانسور خانم پرستار با یه تخت کوچیک که مثل آکواریوم کوچیک و سیار بود، داشت نوزاد پسری رو که چند دقیقه قبلش پا به این دنیا گذاشته بود به سمت اتاق نوزادان می برد. تو چهره اون نوزاد یک آرامش کامل دیده می شد انگاری از یه سفر خیلی خیلی طولانی برگشته که اینقدر راحت خوابیده و متوجه هیچ چیزی نمیشه حتی متوجه اینکه باباش داره با لذت نگاش میکنه
آره باباش داشت نگاش می کرد و از خدایا به خاطر سلامتی ماماجون نوزاد و خود نوزاد که این راه سخت و طولانی رو با موفقیت پشت سر گذاشتند تشکر می کرد، و خانم پرستار که به بابا تبریک قدم نورسیده رو می گفت و ...
بابای نوزاد نمی تونست به راحتی به این موضوع فکر کنه که خلقت انسان چرا برترین خلقت موجودات جهانه و پروردگار توانا برای این خلقت به خودش تبریک میگه؟ یه موجود نهیف و کوچک که حتی برای نیازهای حیاتی خودش نه می تونه حرف بزنه و نه می تونه حرکتی خاص بکنه، بلکه فقط گریه رو بلده. این موجود در کمتر از شش ماه چنان رشدی می کنه که وقتی همیشه کنارش هستی می تونی این سرعت رو ببینی. رشد جسمی، رشد حرکتی، رشد فکری و به طور کلی تکوین یک انسان
الان بعد از دو سال همون نوزاد کوچک و رنجور برای خودش یه مرد کوچک شده، نیازهاشو به راحتی بیان می کنه، هر جا بخواد میره، هر جوری که دلش بخواد رفتار می کنه، به راحتی در مقابل محدودیت هایی که براش ایجاد شده ایستادگی می کنه، پازل های در سطح خودش رو حل می کنه، صحبت می کنه و خیلی کارای دیگه
آره عزیز دلم اون نوزاد خوشگل و کوچیک که الان برای خودش آقایی میکنه صدرای عزیز مامان و باباست که مامان جون اسمشو گذاشته عسلک مامان و بابا
دقیقا دو سال پیش در چنین روز و همین ساعت عزیز پروردگار گرامی وجود شما رو به ما هدیه کرد، بهترین هدیه ای که ما دو تا در عمرمون گرفتیم اونم از بالاتریت توانای هستی. سپاسگذار خداوندیم امیدوارم که بتونیم لیاقت داشتن یه فرزند خوب رو داشته باشیم و فردی مفید برای جامعه تربیت کنیم
ایشالا همیشه تندرست، شاد و سرخوش باشی و بتونی در رسیدن به اهداف عالی ای که خداوند هدف از خلقت انسان براش در نظر گرفته کوشا و موفق باشی
این متن رو میخواستم پارسال برات بنویسم ولی بنا به شرایطی که داشتم نتونستم ولی امروز به طور مختصر بخشی از آن چیزی که تو ذهنم بود رو نوشتم ایشالا بعدها که میخونی برات جالب باشه
عزیز دلم میخوام تنها کسی باشم که راس زمان تولد دو سالگیت به تو تبریک میگه
صدرای گلم تولدت مبارک
یکشنبه، ساعت نه و پنجاه و پنج دقیقه صبح، بیست و ششم آبان نود و دو
دوستدار مامان جون و صدرا - حسین