پوزش
سلام به پسر گلم صدرا، که دیگه یواش یواش داریم برای دیدنش خیلی بی تاب میشیم.
امیدوارم که حالت خوب باشه، چند وقتی بود که برات ننوشتم اونم به خاطر گرفتاری های روزمره که خیلی بیخودی سرمونو شلوع میکنه ولی در کل ازت پوزش میخوام . . ..
البته این دلیلی نمیشه که از تو غافل بشیم ولی اینو بدون که همیشه و در همه حال به یادت هستیم. گاهی وقتها اگه متوجه بشی باهات حرف میزنم بعضی وقتها که مامانت از شیطونی کردنت بهم میگه هم خوشحال میشم و هم یه مقدار در ظاهر عصبانی میشم و چشم غره کوچیکی هم میرم ( ولی اینو بدون که همش الکیه و یه مقداری ژست بابا بودن به خودم میگیرم ).
چند روز پیش با مامانت رفتیم به فروشگاه گلدونه پیش دوستمون آقای علیمردانی ( پسر انرژیک و خیلی پر حرف که بعدا برای تو حرفها و محصولات زیادی خواهد داشت ) و چند تا کتاب خوشگل و خوب برات خریدیم. اگه توجه بیشتری بکنی متوجه میشی که مامان جون این روزا برات سی دی آهنگ های موتسارت که مخصوص شما هاست رو برات میذاره که گوش کنی و حالشو ببری.
عزیز دلم بیتاب دیدنت هستیم امیدوارم بدون هیچ مشکلی به موقع پیش ما بیایی.
دوستدارتون حسین - صبح جمعه 15/7/1390