صدرا (عسلک مامان وبابا)صدرا (عسلک مامان وبابا)، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

صدرا عسلک مامان وبابا

روز تاسوعای صدرا و بابایی

1391/9/5 0:39
نویسنده : sara jafari
165 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر گلم

امروز چهارم آذر سال نود و یک همزمان شده با روز تاسوعا. یعنی روز شهادت حضرت عباس که برادر امام حسینه.

من و شما با همدیگه رفتیم بیرون از خونه و توی سطح شهر. هوای خیلی سردی بود اما مامان جون حسابی لباس گرم تنت کرد و بعد شما رو گذاشتیم توی کالسکه و بعدشم درست و حسابی پتو روت انداختیم و رفتیم بیرون.

 

شما هم که عاشق بیرون رفتن هستی، بدون هرگونه صحبتی و کلامی، فقط مردم رو می دیدی. منم که عاشق این حالت شما هستم نمیدونی که چقدر جدی میشی. عاشقتم آقای جدی.

با همدیگه رفتیم سر چهارراه دکتر حسابی، هیات جوادی داشت می رفت تو خیابون دکتر حسابی، ما هم دقیقا به گروه موزیک اونا رسیدیم. چون خیلی آدم ایستاده بود نتونستیم اونارو از نزدیک بینیم اما اون چیزی رو که شما خیلی دوست داشتی و به اونا میگی دو دو ( جو جو ) رو از نزدیک دیدیم یعنی علامت ها و چلچراغارو.

خلاصه یه ساعتی با همدیگه بودیم تا برگشتیم به خونه که توی راه هم شما به خواب نازی فرو رفته بودی و خیلی .... شده بودی.

راستی داشت یادم می رفت که بگم امروز ظهر شیر نذری رو جلوی خونه پخش کردیم، افرادی که داخل خودروهای عبوری بودن و یا عابرای پیاده گرفتن ( خدا قبول کنه ) شما هم که از بالای پله ها تو بغل مامانی و یا خاله جون سپیده نگاه می کردی و کلی غر می زذی که شما هم همینکار رو بکنی. ایشالا سالهای بعد خودت باید این کار رو بکنی.

دیگه باید خدا حافظی کنم. تا نوشته های بعدی بدرود.

شنبه 5/9/1391 دوستدارت حسین

پسندها (1)

نظرات (0)