آقا صدرا از پله ها بالا می رود
عسلکم سلام
چند روزی هست که سر به وبلاگت نزدم وخیلی مطلب که باید بنویسم آخه آنقدر شیرین کاریها و رشدت زیاد شده که من وقت نمی کنم بیام وسایتت را به روز کنم
واما ماجرای بالا رفتن شما از پله ها:
روز جمعه یعنی 91/9/10شام منزل دایی جون بودیم که شما آنجا را فرصت خوبی برای بالا وپایین رفتن از پله ها دیدی و تند تندبا خاله جون سحر وعموعلی بالا می رفتی و گاهی هم پایین تشریف می آوردید و همه از این کار شما لذت می بردند و خودت میگفتی دس یعنی برام دست بزنید(قربونت برم که همه جا رئیسی )البته باید بگم که شما در چند ماه گذشته همه سابق گشت وگذار در پله ها را داشتی
مامانی امیدوارم پله های پیشرفت را هم همینجوری پشت سر بذاری
عزیزم خیلی خیلی دوستت دارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی