ماههای ابتدایی سال سوم زندگی ویک مامان تنبل
آقا صدرا نوحیژژاد(به قول خودت)سلاممممممممممم
البته بگما خیلی قشنگ هم جفری می گی آقای جفری
اول ببخشید که مامانی به واسطه کار جدیدی که شروع کرده این روزها خیلی مشغوله ووبلاگت انقدر آپ کردنش طولانی شد
واما اندر حکایت این دوماه
در ابتدا :
مامانی 26 ماهگیت مبارک
این روزها عزیزم اونقدر شیرین زبون شدی وکارات جذاب شده که نمی دونم از کدوم برات بنویسم
از جمله کارای خوبت علاقه عجیبی به کمک کردن به مامان سالا در کارهای خونه داری (قربون مامان سالا گفتن وباباحسین گفتنت برم )
ازجمله جاروبرقی کردن که استادش شدی و تا چیزی را می ریزی می گم صدرا جان مامان کثیف شد می گی جالو کن جالو برقی
دوست داری کمک من کیک درست کنی وهمه مواد را با هم قاطی کنی
سالاد درست کردن وشیشه میزها را پاک کردن را هم خیلی دوست داری
یکی دیگه از کارهای مورد علاقت به قول خودت رفتن به مارکته کالسکه اسباب بازیت را بر می داری یکی از عابر بانکهای مامان را هم می گیری دستت می گم کجا؟ می گی مارکت بعد به قول خودت خرید می کنی وکارت می کشی جدیدا هم هر چیزی دوست داری می گی دوس دالم بخر
چند روز پیش با خاله سحر رفته بودیم فروشگاه شازده کوچولو برات لباس بخرم تند تند می گفتی مامان سالا این چیه گفتم مثلا شیشه شیر می گفتی دوس دالم بخر
بعد یک کاپشن بنفش با گلهای ریز صورتی دید بودی می گفتی خوشگله دخترونیه
یکی دیگه از علاقمندیهات معاینه کردن به سبک پزشکهاست که چند روز پیش بابا با خریدن یک کیف وسایل پزشکی حسابی سورپرایزت کرده بود و به حدی خوشحال شده بودی که تند تند می گفتی سپاس دوس دالم باباجون را بوس می کردی وتا چند روز کل اعضا خانواده وعروسکهات را از گوش وچشم ودهان قلب معاینه می کردی به همه می گفتی خوب شد درست شد
راستی توی این ماه برف خوب آمد وخیلی خوشحالت کرد وتند تند می گفتی برف بزرگ آمده (عکشاش توی پست بعدی برات می ذارم )
واما از تلفن صحبت کردنت گوشی را بر میداری وخیلی قشنگ با دوست فرضیت صحبت می کن سلام خوبی چطولی کجای زود بیا می خوایم شام بخوریم
خلاصه شدی گوله نمک وهر روز با یک کاری منو بابا را متحیر می کنی
عزیزم منو باباجون عاشقتیم وخیلی دوستت داریم پسر باهوش ونابغه کوچولوی مامان سالا