صدرا (عسلک مامان وبابا)صدرا (عسلک مامان وبابا)، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

صدرا عسلک مامان وبابا

هورا تخت و کمد صدرا رسید

1390/7/29 12:39
نویسنده : sara jafari
1,297 بازدید
اشتراک گذاری

 

صدرای نازنینم پسر قشنگمون سلام

بالاخره سه شنبه 26مهر تخت وکمد قشنگت رسید و بعد از اینکه اتاقت وکل خونه را با مامان جون وخاله جون اینا وخانم دایی جان کلی به سبک گرد گیری عید که بعد ها بیشتر باهاش آشنا می شی تمیز کردیم وسایل شما گل پسر هم رسید

عزیزم گرچه یک مقدار آقایی که می خواست بیاد بد قولی کرد ولی امد بابا جون انروز برای کاراش به شهرتفرش که یکی از شهرهای نزدیک اراک رفته بود و طبق معمول ما مزاحم مامان جون شدیم (انصافا مامان جون این مدت خیلی زحمت مارا کشیده با این همه کمر دردی که خودش داره ولی اجازه نمی ده من هیچ کاری بکنم امیدوارم شما گلم بتونی با ادب واحترامت نوه خوبی برای مامان حون وبابا حاجی و بابابزرگ ومامان بزرگ باشی) می گفتم  برات بالاخره تخت وکمدت ساعت 10:30دقیقه شب مونتاژ شد و داخل ان توسط مامان جون خاله جون سحر و خاله جون سپیده چیده شد البته بابا جون و عمو علی (همسر خاله جون سحر )هم کلی کمک کردند باباحاجی همش می گفت خیلی قشنگن دست همشون درد نکنه

امروز هم بابا جون فرش اتاقت را هم انداخت و تقریبا به امید خدا توی این دو سه روز اتاقت را کامل می کنیم وعکسش را می ذارم البته عکسی که الان هست مال سایت آپادانا ولی من عکسهای اتاق خودت را به زودی اینجا می گذارم قول

و اما مهمترین مسئله هفته گذشته که باعث شد یک کمی نگرانیهای ما کم بشه و خیالمون از اوضاع و احوال گل پسرمون راحت بشه نتیجه سونو گرافی بیو فیزیکال شما بود که قربونت برم همه چیش ماشاالله عالی بود ودکتر از 8 نمره 8 را به شما گل پسر  داد شما دراین ازمون با اخذ نمره کامل قبول شدی هورااااااااااااااا

و اما نتایج:

مایع امینیو تک :(بیشتر از حد طبیعی AFI:20سانتی متر )2/2

تنفس جنین :2/2

تونیسینه جنین :2/2

حرکت جنین :2/2 (قربون حر کتهای قشنگت که این روز ها برام مثل اکسیژن شده واگر یک ذره کم بشه احساس خفگی می کنم )

جمع کل :8/8

راستی وزن گل پسرمون 2600گرم هوراااااااااااااااا

خانم دکتر مشهدی که به شما لقب جوجه خانم جعفری را داده گفت همه چی عالیه (خدایا هزاران مرتبه شکرت )

خوب گل پسری روز شمارمون دیگه زیر ماه امده و خیلی بی تاب دیدنت هستیم دیشب به باباجون می گفتم دیگه خیلی دلم برای بغل گرفتنت تنگ شده وطاقت ندارم ولی خوب چاره ای نیست راستی همه توی مهمونی چند شب پیش که دایی جان برای پاگشا عروس خانمها واقا داماد برگزارکرد حالت رامی پرسیدن و می خواستن زودتر ببینند بهاره خانم و فاطمه خانم (دختر عم ها )محدثه خانم وفاطمه وزهرا (دختر عموها )و محمد امین (پسر عمه)می بینی عهشق ونفس مامان وبابا همه دوست دارن ومنتظرت هستم اما عزیزم شما سعی کن سر وقت بیایی باشه

راستی باباجون این روزها خیلی سرش شلوغه ولی انصافا لحظه ای از ما غافل نمی شه باید حسابی قدر بابا جون خوبت را بدونی باشه گلمراستی داشت یادم می رفت با باجون سی دی دوم موتزارت را برای خلاقیت ذهن برات خریده ومن سعی میکنم گوشش کنمباز هم دست باباجونش درد نکنه  

کسی که همتون را خیلی دوست داره ودر کناره شما از زندگی لذت می بره وخدا را به خاطر این نعمتهای خوب شاکره مامان سارا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)