سلامی پس از ...
صدرای عزیزم سلام
خیلی وقته که برات ننوشتم. میدونی چرا؟برای اینکه اینقدر خودت ما رو مشغول میکنی که یادمون میره حتی کارهای روزمره ساده ای رو که با اینترنت داریم انجام بدیم.
پنج شنبه گذشته یک جشن کوچیک به میمنت تولدت و ورودت به این دنیا برات گرفتیم که با توجه به اینکه بعد از 2 ماه محرم و صفر بود شادی خوبی رو تو خانواده بوجود آورد.
بازم این مجلس متعلق به خانم ها بود و ما آقایون در اون مثل همیشه غایب بودیم، اما این حرفا رو ول کن مهم این بود جشن و شادی بود و ظاهرا به تو بد نگذشته بود!
صدرا جون این روزا لبخندهای قشنگی روی لبات نقش می بنده که تمام خستگی ها رو از آدم بیرون می کنه، امیدوارم که در تمام عمرت و همیشه گل لبخند روی لبات باشه و همه تو رو با لبخندات شناسایی کنند.
عزیز دلم این روزا مامانی عزیزت از درد و ناراحتی که توی چند تا از انگشتاش داره رنج می بره ازت می خوام که برای سلامتیش دعا کنی، من هم هر کاری بتونم براش انجام می دم تا بهبودی کامل پیدا کنه.
پسر گلم امیوارم همیشه و در همه حال مامانی و تو تندرست و شاد و خرم باشید.
دوستدار مامانی و تو - حسین
یک شنبه 9/11/1390