صدرا (عسلک مامان وبابا)صدرا (عسلک مامان وبابا)، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

صدرا عسلک مامان وبابا

یک مروارید کوچک دیگر بهترین عیدی سال 1392

مرد کوچک خانه ما سلاممممم قربونت برم که باز هم یک عیدی قشنگ به مامان وبابا دادی گرچه روز اول عید امسال به علت تب زیاد و سرفه های شدید شما ما مجبور شدیم به بیمارستان بریم تا دکتر شما را معاینه کنه که خدا را شکر چیز خاصی نبود ا ما دیدن و لمس کردن هشتمین دندان قشنگ شما حسابی ما را خوشحال کرد عزیزم مبارکت باشه   به این ترتیبب هشتمین دندان شما یعنی پیشین جانبی سمت راست پایین شما نیش زد     دوستدارشما وباباجون -مامان سارا 92/1/16   ...
16 فروردين 1392

سال 1392 مبارک

شیر مرد کوچکم سلاممممممم بازهم تاخیر ولی این بار مقصر باباجون بود که اصرار داشت اولین پست امسال را ایشون بنویسه عزیزم دومین بهار زندگیت مبارک امیدوارم همیشه زندگیت بهار باشه و رنگ خزان نبینه امیدوارم امسال سال خیلی خوبی برای همه خصوصا مردم ایران باشه ،آمین اما فعلا چند تا عکس تا بقیش  بعدا این عکس هفت سین امسال این هم آقا صدرا بعد از حمام عید آقا صدرا با مامان وباباجون وهفت سین خونه مامان جون (نکتش تیپ لباس شما وباباجون که ست کردین ) عزیزم بعدا از نوروز امسال سفر به شمال وخیلی چیزهای دیگه مفصل برات می نویسم دوستت دارم عزیزم ...
16 فروردين 1392

شروع سال 1392

صدرای عزیزم سلام، سال نو مبارک پسرک عزیزم، امیدوارم این سال برات پر از نشاط و تندرستی باشه. عزیز دلم ببخشید که فاصله بین این نوشته و آخرین نوشته قبلی خیلی زیاد شد، و دلیلشم هر چی که بوده در نهایت تنبلی های خود منه. عزیزم شروع سال جدید یک جورایی با سالهای قبل تفاوت اساسی داشت و اون تفاوت هم وجود عزیز و دوست داشتنی خودت بوده و هست. البته شروع سال قبل هم این تفاوت را داشت که برای اولین سال جدید بود که جمع دو نفری ما به سه نفری تبدیل شده بود اما امسال شما توی این جمع خود نمایی می کردی و با شیرین کاریات دل بری می کردی. صدرایی نمی دونی چه لذتی می برم وقتی با اون لپ های پر کرده می گی بابا و یا وقتی که چیزی رو از مامانت در...
15 فروردين 1392

اخرین ساعتهای سال 91

عسل قشنگ مامان سلام سال 1391 هم با تمام شادی وغمش داره ساعتهای پایانیش را پشت سر می گذاره البته امسال با وجود شما گل پسر خونه ما از هر زمانی شادتر والبته شلوغتر والبته نا مرتبتر بود ولی همه اینها به لحظه لحظه کنار شما بودن برای من وباباجون می ارزید عزیزم از اینکه زندگی شیرین من وبابا را اینقدر شادتر وقشنگ تر کردی متشکرم امیدوارم سال جدید برای همه پر ازشادی وموفقیت باشه خصوصا برای باباجون که می دونم برنامه های جدیدی داره راستی من هنوز هفت سینم رانچیدم دلیلش مشخصه دیگه آخه یک وروجکی آن را به هم می ریزه البته امسال باید کوچیک وجمع وجور سفره بچینیم که بعضیها دستشون نرسه  به همش بزنن . عری...
30 اسفند 1391

فرهنگ لغات صدرا 2

سلامممممممممم قند عسلم می دونم که خیلی وقته که غیبت دارم که علتش خانه تکانی عید ویک سرماخوردگی شدید خانوادگی خصوصا شما بود و اما قسمت دوم فرهنگ لغت شما : بب یعنی ببر داو یعنی گاو ماه یعنی ماهی دا جا یعنی دایی جان عم یعنی عمو البته از نظر شما همه آقایون عم هستند وهمه خانمها سیپیده چا یعنی چایی نسبت به قبل پیشرفت کردید دا شده چا دنه یعنی دنت باز یعنی در اینه را باز کن باجی یعنی باباجی کلمه ای که خیلی زیبا ومجکم وبدون غلط تلفظ می کنی وهمه دوستش دارن اسب البته با تاکید بر حرف سین ات تبدیل شده به ساعت جی جی یعنی جوجه دضا یعنی رض...
28 اسفند 1391

یک عیدی زیبا یک مرواردید سفید وقشنگ

عسل مامان باز هم سلام بازهم دندان سفید وزیبا چند روز پیش یعنی سه شنبه مصادف با میلاد پیغمبر رحمت( 91/11/10) بعد از چند شب بی قراری وشب نخوابیهای شما که حسابی گل پسرم را اذیت کرده بود متوجه شدم یک عیدی خوب گرفتیم و اون چیزی نبود جز هفتمین دندان قشنگ شما یعنی دندان پیشین جانبی سمت چپ شما (سخت شد شکلش را در ذیل گذاشتم تا بهتر یاد بگیری)که نیش زده وخودش را نشان می ده به این ترتیب شما دندانهای پیشین مرکزی وجانبی بالا را الان داری و همچنین دندان پیشین پایین ویکی از جانبی های پایین را. مبارکت باشه عزیزم باید خوب مراقب مرواریدهای قشنگت باشی وبهشون برسی عزیزم ما خیلی دوستت داریم ...
15 بهمن 1391

صدرا و دوستای خوب ودوست داشتنیش

عسل مامان سلام گل پسری همزمان با به دنیا امدن شما خدا به خانواد مامان جون اینا چند کوچولوی خوشگل دیگه هم داد که من عکسهای شما و یوسف کوچولو  ودانیال کوچولو نوه های خاله جون خدیجه را در حال بازی کردن اینجا گذاشتم ا لبته شما از هر دوشون بزرگتری و ارشد شون هستی یعنی  باید مواظبشون باشی یک روز عصر خونه مامان جون : به ترتیب از سمت راست :آقا صدرا -آقا دانیال و آقا یوسف ای هم عکسهای خونه خاله جون مژگان دختر خاله مامان سارا این هم تخت پارک دانیال که هرسه بازی می کردید و خوش می گذروندید عزیزهای پاک ومعصوم دوستتون دارم واز خدا عاقبت به خیری بهترین اینده را برای شماها ...
9 بهمن 1391

یک روز به یاد ماندنی

عسلکم سلام امروز صبح من وشما وبابایی رفتیم تا یک جفت کفش سبک وراحت برای بیرون رفتن برات بخریم چون هر چی کفش داری یاکوچیک یا بزرگه یا سنگین بالاخره با وسواس باباجون در مورد راحتی کفش، کفش را خریدیم وهمونجا پای شما کردیم وشما هم که تازه فهمیده بودی می شه بیرون از خونه هم راه رفت دیگه دوست داشتی خودت راه بری وکلی ذوق کردی وراه رفتی البته چون تازه شروع کرده بودی با این کفش جدید راه بری چند بار زمین خوردی بعد هم رفتیم پارک شما کلی سرسره و الاکلنگ وتاب بازی کردی عزیزم امیدوارم همیشه شاد باشی ...
6 بهمن 1391

قشنگترین سجده عاشقی

نفس مامان وباباجون سلامممممممممم عزیزدلم هر روز بیشتر از روز قبل شیرین می شی و مارا بیشتر شیفته خودت می کنی عزیزم چند ماهی که در موقع اذان یا نماز خوندن دیگران شما هم کنارش می ری سجده می کنی که همه از این کارت لذت می برند وقتی بهت می گیم صدرا جون الله کن شما هم سریع سجده می کنی ووقتی بهت می گیم بگو الهی شکر دستت را به نشانه الهی شکر بالا می بری عزیزم امیدوارم در تمام زندگی الله یارت باشه صدرا وباباجون وقتی بابا در حال نماز خوندنه صدرا درحال سجده کردن البته ناگفته نماند که شما علاقه زیادی به خوردن مهر هم داری عزیز دلم خیلی دوستت داریم ...
30 دی 1391